نمیدانم چرا...

نمی دانم چرا وقتی تو را میبینم قلبم بیقراری میکند؟
نمی دانم چرا وقتی صدایت رو می شنوم آشفته و سرمست می شوم؟
نمی دانم چرا نگاه تو، نگاه ملکوتی تو مرا خراب و پریشان می کند؟
نمی دانم چرا وقتی تو خاموش هستی، حملگی اصواب برای من نامفهوم می شوند؟
نمی دانم چرا تنها به امید دیدار تو، از خلوتکده خویش بیرون می شوم؟

راستی چرا جز نام تو چیزی بر لب ندارم؟
!!!
چرا دلم می خواهد همیشه با تو باشم؟!

چرا وقتی چشمانم را فرو می بندم جز صورت پریده رنگ تو، آن چهره زیبا و شوق انگیز که معلوم نیست برای چه و به چه ترتیب مطلع آرزوهای من گشته است، چیزی نمی بینم؟!

چند روزی است که به زندگانی تازه و اسرارآمیزی قدم گذارده ام به یک زندگانی عجیبی که تارو پودش را آرزوهای درهم و نامفهوم، اضطرابات و هیجانات بیمورد، غم ها و شادیهای متراکم و بیدلیل و بیم و امیدهای کودکانه و پرحلاوت، سازمان داده اند.

مثل اینست که چیزی را گم کرده ام و همیشه منتظر چیزی هستم که خودم هم نمی دانم چیست تو می دانی؟

نظرات 7 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:02 ب.ظ

نمی دانم چرا ...
اگه امکان داره تو به من بگو
یه چیز می گم نه نگو احمد آقا این ژایین وبلاگت شعر میره رو میشه داخل وبلاگت بزاری من کپی کنم مرسی

ممدم ممد اهوازی پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:20 ق.ظ http://mamadahvazi.blogsky.com

سلام
ممنونم که به وبلاگ من سر زدی بازم بیا منتظرم

ممد اهوازی پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:33 ق.ظ http://mamadahvazi.blogsky.com

ممنونم که اومدی بازم بیا

یاس سفید* پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:50 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

هیشکی هم دوست نداشته باشه من که دوست دارم
لینکت به زودی میاد تو سرزمینم

مسعود پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:16 ب.ظ

یاس سفید* شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:11 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

سلام
با احترام اعلام مینایم لینکتان در سرزمینم گذارده شد
با امید به پیوستگی همیشگی
سربلند باشید
پرستو

زیبا یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:15 ب.ظ

سلام احمد
دستت درد نکنه راستی اون شعر رو به من گفته بودی اونو تو وبلاگت بزار
در ضمن .....
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد